English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (5857 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time will tell U در آینده معلوم می شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
after mentioned U پس آینده
not now or ever U نه اکنون و نه در آینده
doctor-to-be U پزشک آینده
remote future U آینده دور
fear of the future U وحشت از آینده
for the future <adv.> U برای آینده
dead-end job U شغلی بی آینده
ex nunc U برای آینده
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
after ages ادوار آینده
sustainable <adj.> U آینده گرا
in the near future U در آینده نزدیک
future-oriented <adj.> U آینده گرا
in the long run <idiom> U آینده دور،درآخر
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
sustainable <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
a rosy future U آینده امید بخشی
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
lay up <idiom> U ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
project U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
projected U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
determinate U معلوم
illiquid U نا معلوم
sharp cut U معلوم
the active voice U معلوم
to the fore U معلوم
inevidence U معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
assignable U معلوم
indistinct U نا معلوم
invisible U نا معلوم
given U معلوم
intelligible U معلوم
overt U معلوم
pronounced U معلوم
known U معلوم
definite U معلوم
obvious U معلوم
active U معلوم
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
prospect [of something] U آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
familiarises U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
verb active U فعل معلوم
familiarize U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … U از قرار معلوم ...
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
familiarized U معلوم کردن
familiarizes U معلوم کردن
familiarizing U معلوم کردن
manifestly U بطور معلوم
familiarised U معلوم کردن
ascertains U معلوم کردن
ascertaining U معلوم کردن
evidently U از قرار معلوم
vague U غیر معلوم
vaguer U غیر معلوم
vaguest U غیر معلوم
known U معلوم کردن
ascertain U معلوم کردن
ascertained U معلوم کردن
to come to light U معلوم شدن
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
to make known U معلوم کردن
presumedly U از قرار معلوم
seemingly U از قرار معلوم
to bring tl light U معلوم کردن
that depends U معلوم نیست
the active voice U فعل معلوم
given conditions U شرایط معلوم
known target U هدف معلوم
known distance U فاصله معلوم
known distance U مسافت معلوم
cretain U معلوم بعض
discernibly U بطور معلوم
kithe U معلوم شدن
known data U عناصر معلوم
known datum point U ایستگاه معلوم
noticeably U بطوربرجسته یا معلوم
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
he proved to know the secret U معلوم شد راز را میداند
present participle U وجه وصفی معلوم
apparent U معلوم وارث مسلم
present participles U وجه وصفی معلوم
taskwork U کار معلوم کارناخوشایند
fatherless U فاقد مولف معلوم
participle U وجه وصفی معلوم
participles U وجه وصفی معلوم
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
deponent U درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
obviously U بطور اشکار یا معلوم
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
We know it for a fact that… U برایمان کاملا" معلوم است که ...
pedigreed U دارای نسب یادودمان معلوم
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
types U نوع خون را معلوم کردن
typed U نوع خون را معلوم کردن
Certain notorious ( dubious ) characters . U عده افراد معلوم الحال
Known and unknown . U معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
we shall see U تا ببینم بعد معلوم میشود
known datum point U نقطهای با مختصات وگرای معلوم
type U نوع خون را معلوم کردن
It was evident from the start. U از اول کار معلوم بود
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
Is the departure time certain ? U وقت حرکت معلوم است؟
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
his fate is sealed U سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
Presumably she hasnt arrived yet . U از قرار معلوم هنوز واردنشده است
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
archive U فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
it is of doubtful proveance U معلوم نیست اصلا از کجا امده است
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
bailment U امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
upward compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
he talks very indistinctly U بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
trend line U یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
wheatstone bridge U مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
manifests U معلوم کردن فاش کردن
manifested U معلوم کردن فاش کردن
manifest U معلوم کردن فاش کردن
revealed U فاش کردن معلوم کردن
to reveal itself U فاش شدن معلوم شدن
manifesting U معلوم کردن فاش کردن
uncovering U معلوم کردن فاهر کردن
uncovers U معلوم کردن فاهر کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
reveals U فاش کردن معلوم کردن
reveal U فاش کردن معلوم کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
uncover U معلوم کردن فاهر کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Recent search history Forum search
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1Regarding the forthcoming presentation,
0موج گرفتگی
0من خواستارم که در آینده شخص مفید وکارایی برای جامعه خودم باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com